(1598)چون که تا اقصاى هندوستان رسید |
|
در بیابان طوطى چندى بدید |
(1599)مرکب استانید پس آواز داد |
|
آن سلام و آن امانت باز داد |
(1600)طوطیى ز آن طوطیان لرزید بس |
|
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس |
اقصا: اقصی، دورتر، دورترین
اقصایهندوستان: یعنی نقاط بسیار دور درسرزمین هند.
استانید: مخفف ایستانید،یعنی ایستادن.
آن امانت: همان پیغام طوطی در قفس برای طوطیان هنوستان است.
بس: یعنی با تمام وجود.
بگسستش نفس: یعنی جان داد، نفسش بریده شد، مُرد.
( 1598) در اواخر کشور هند در بیابانى طوطى چندى بدید.( 1599) و اسب خود را بطرف طوطیان رانده با آواز بلند سلام و پیغام طوطى محبوس را بدوستانش رساند.( 1600) همین که بازرگان سخن خود را به پایان رسانید از آن میان طوطئى لرزیده تمام بدنش مرتعش گردید پر پر زنان بر زمین افتاد و جان داد.
مذمت گفتن بهوقت خاموشی
(1601)شد پشیمان خواجه از گفت خبر |
|
گفت: رفتم در هلاک جانور |
(1602)این مگر خویش است با آن طوطیک |
|
این مگر دو جسم بود و روح یک |
(1603)این چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟ |
|
سوختم بیچاره را زآن گفت خام |
(1604)این زبان چون سنگ وهم آهن وش است |
|
وآنچه بجهد از زبان، چون آتش است |
(1605)سنگ وآهن رامزن بر هم گزاف |
|
گه ز روی نقل و گه از روی لاف |
(1606)زآنکه تاریک است و هر سو پنبه زار |
|
درمیان پنبه، چون باشد شرار |
(1607)ظالم آن قومی که چشمان دوختند |
|
زآن سخنها عالمی را سوختند |
(1608)عالمی را یک سخن ویران کند |
|
روبَهان مرده را شیران کند |
گفت خبر: یعنی دادن پیام طوطی.
رفتم درهلاک جانور: یعنی باعث مرگ موجود زنده یی شدم.
گفت خام: سخن نسنجیده.
سنگ وآهن رامزن بر هم گزاف: یعنی دستگاه تکلّم، مانند سنگ آتشزنه و آهن است که از برخورد آنها جرقه بر میخیزد.
گه ز روی نقل و گه از روی لاف: یعنی ما به عنوان نقل مطلب یا برای لاف زدن و خودنمایی، گاه سخنی میگوییم که آتش به پا میکند.
روبَهان مرده را شیران کند: یعنی اگر میخواهی سخن تو، روبهان مرده را شیران کند، هرچه به خاطرت آمد زود بر زبان میاور؛ صبر کن و آرام باش.
( 1601) بازرگان از کرده خود پشیمان شده گفت مرغ بىچاره را هلاک کردم.( 1602) این طوطى چرا باین حال افتاد مگر با آن طوطى خویشى داشته یا دو جسم بودند در یک روح؟( 1603) چرا من این کار را کردم و پیام طوطى را رساندم و بىچاره مرغ را از گفتار خام خود آتش زدم.( 1604) آرى زبان مثل سنگ و دهان چون آهن است که از اصطکاک آنها آتش مىجهد.( 1605) سنگ و آهن را بدون ضرورت فقط براى قصه پردازى یا گزاف گویى و لاف بر هم نزن. ( 1606) براى اینکه اطراف تو بر تو مجهول و تاریک و پنبهزار است معلوم است که شراره آتش با پنبه چه معاملهاى خواهد کرد.( 1607) اشخاص ظالم و ستمگرند که چشم خود را بسته و با شراره سخنان خویش عالمى را آتش زدند. ( 1608) یک سخن بىمورد ممکن است عالمى را ویران کند یا یک کلمه ممکن است روباه مردهاى را شیر جلوه دهد.
سخن از نتایج بدی است که یک کلام نسنجیده در پیدارد؛ زیرا دستگاه تکلّم، مانند سنگ آتشزنه و آهن است که از برخورد آنها جرقه بر میخیزد، ما به عنوان نقل مطلب یا برای لاف زدن و خودنمایی، گاه سخنی میگوییم که آتش به پا میکند. گاهی پیران که راهنمایان راه حقند، اسرار غیب را با رهروان ناپخته در میان میگذارند و شایستگی سالک را نمیسنجند. یک سخن نسنجیده ممکن است عالمی را ویران کند یا سخن سنجیده و بهجا از وجود ناتوان یک سالک (روباه مرده)، شیرمرد راه حق بسازد. اگر میخواهی سخن تو، روبهان مرده را شیران کند، هرچه به خاطرت آمد زود بر زبان میاور؛ صبر کن و آرام باش. مردان کامل، با شکیبایی و متانت مقام آسمانی پیدا میکنند، اما آنها که شتاب بیهوده دارند از همه عقبتر میمانند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |